: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
26 تیر 1386 بود.
صبح با خواهرم رفتم فرودگاه . سالن شماره 2 پروازهای خارجی
جلوی ورودی آقای کشانی و آقای روغنی ایستاده بودند و به هرکدوم از بچه های کاروان مدارکشان را تحویل میدادند. شماره کاروان ما 83057 بود و ساعت پرواز 9:20 .
بعد از خداحافظی از خانواده ها و رد شدن از گیت های کنترل پاسپورت و سالن ترانزیت ، سوار هواپیما شدیم ولی متاسفانه بعد از 15 دقیقه گفتند پیاده بشید و برگردید سالن ... خلاصه حدود 2 ساعتی پرواز ما تاخیر داشت.
بلاخره پرواز ما به شماره 1569 از آسمان تهران به سمت کشور عربستان و سرزمین نور و عشق به پرواز درآمد.
نمی دونم هرکدوم از بچه ها در آن لحظه چه حسی داشتند !
از یک طرف جدا شدن از خانواده و دوری 15 روزه از آنها و از طرف دیگر سرزمین که عمری در آرزوش بودیم و حالا داشتیم به سمتش پرواز میکردیم .
ایندفعه دیگه پروازمون هم جسمی بود و هم روحی ... و چه احساس خوبی .
حدود دو ساعت و نیم توی اسمون بودیم تا رسیدیم به فرودگاه بین المللی جده .
بعد از طی مراحل قانونی آنجا و تحویل گرفتن بارها و مهر خوردن گذرنامه ها سوار اتوبوس ها شدیم و به سمت شهر مدینه راه افتادیم .
بیاین بریم مدینه به نیت زیارت به باغ غنچه رفته شکوفه ای به غارت
نبی آلاله اش کو ؟ خدایا خدایا علی غمداره اش کو ؟ خدایا خدایا
دلم گرفته برایت ،مدینه ،مدینه به یاد حال و هوایت ،مدینه ،مدینه
بین راه در محلی اتوبوس ایستاد و حدود سه ربعی استراحت کردیم و مرغ کنتاکی خوردیم.
و وای از لحظه ای که وارد شهر مدینه شدیم .
مدینه ! " سلام علیک بما صبرت "*
سوره مبارکه رعد – آیه 24*
نوشته شده توسط : دانشجو